مناجات درويش
درويشي سر به ديوار كعبه گذاشته بود و با خداوند مناجات ميكرد . او با ناله
و گريه مي گفت : « خدايا تو بخشنده و مهرباني و ميدانياز انسان گرفتار ، در
ظلم و ناداني كار و طاعتي بر نمي آيد ، من از كوتاهي در طاعت و خدمتگذاري
به عذر خواهي آمده ام و به بندگي خود ، پشت گرمي ندارم . گناهكاران ، از
نافرماني خود توبه ميكنند . خداشناسان از نقص عبادت و طاعت خود درخواست
آمرزش ميكنند عبادت كنندگان پاداش عبادتشان را مي خواهند. بازرگانان ، قيمت سرمايه اشان را درخواست مي كنند . اما من به جاي طاعت به درگاهت ، اميد
آورده ام و به گدايي آمده ام نه تجارت ! پس با من چنان رفتار كن كه تو
سزاوار آني ».
بر در كعبه سايلي ديدم كه همي گفت و ميگريستي خش
من نگويم كه طاعتم بپذير قلم عفو بر گناهم كش
«گلستان سعدي»
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آبان ۱۳۹۰ ساعت 15:21 توسط محمد روحانیفر
|