آموخته ام که : با پول ميشود خانه خريد ولي آشيانه نه ، رختخواب خريد ولي خواب نه ،
ساعت خريد ولي زمان نه ،
ميتوان مقام خريد ولي احترام نه ،
ميتوان کتاب خريد ولي دانش نه ،
دارو خريد ولي سلامتي نه ،
خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ،
ميتوان قلب خريد ، ولي عشق را نه .
آموخته ام که : تنها کسي که مرا در زندگي شاد ميکند کسي است که به من ميگويد : تو مرا شاد کردی
آموخته ام که : که مهربان بودن ، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام که : که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي ، نه گفت
آموخته ام که : هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش
نيستم دعا کنم
آموخته ام که : مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد ، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام که : گاهي تمام چيزهايي که يک نفر ميخواهد ، فقط دستي است براي گرفتن دست او ، و قلبي است براي فهميدن وي
آموخته ام که : راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام که : زندگي مثل يک دستمال لوله اي است ، هر چه به انتهايش نزديکتر ميشويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام که : پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام که : تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي ميکند
آموخته ام که : خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد . پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم
آموخته ام که : چشم پوشي از حقايق ، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام که : اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام که : وقتي با کسي روبرو ميشويم انتظار لبخندي جدي از سوي ما را دارد
آموخته ام که : هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام که : زندگي دشوار است ، اما من از او سخت ترم
آموخته ام که : فرصتها هيچ گاه از بين نميروند ، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام که : لبخند ارزانترين راهي است که ميشود با آن نگاه را وسعت داد