از آجيل سفره عيد
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند ؛
خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛
مي شکنند
دندانساز راست مي گفت :
پسته لال ؛
سکوت دندان شکن است !

من تعجب مي کنم
چطور روز روشن
دو ئيدروژن با يک اکسيژن 
ترکيب مي شوند
وآب از آب تکان نمي خورد !
 
 
بهزيستي نوشته بود :
شير مادر ، مهر مادر ، جانشين ندارد
شير مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
پدر يک گاو خريد
و من بزرگ شدم
اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت
جز معلم عزيز رياضي ام
که هميشه ميگفت :
گوساله ، بتمرگ !

با اجازه محيط زيست
دريا ، دريا دکل مي‌کاريم
ماهي‌ها به جهنم !
کندوها پر از قير شده‌اند
زنبورهاي کارگر به عسلويه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتي !
...
 پارس جنوبي !
 
رخش ، گاري کشي مي کند
رستم ، کنار پياده رو سيگار مي فروشد
سهراب ، ته جوب به خود پيچيد
گردآفريد ، از خانه زده بيرون
مردان خياباني براي تهمينه بوق مي زنند
ابوالقاسم براي شبکه سه ، سريال جنگي مي سازد
واي ...
موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند !!
 
صفر را بستند
تا  به بيرون زنگ نزنيم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زديم !