آستان پرشکوه انتظار
عطر انتظار گرچه خسته ام ، گرچه دلشکسته ام ، باز هم گشوده ام درى به روى انتظار٬ تا بگويمت هنوز هم به آن صداى آشنا اميد بسته ام . اى تو صاحب زمان ! اى تو صاحب زمين ! مهجبین بهترین ! دل جدا ز ياد تو ، آشيانه اى خراب و بى صفاست ، ياد سبز و روح بخش تو ياد لطف بى نهايت خداست ، کوچه باغ سينه ام به عطر نامت آشناست، ردّ پای تو کجاست ؟
آنکه در پى تو نيست کيست ؟ آنکه بى بهانه تو زنده است زنده نیست ، زندگی بدون تو که گفته است زندگیست؟ اى کرامت وجود ! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى زندگی ٬ بى تو بوى مرگ میدهد بوى خستگى فسردگى ، بوی دل شکستگی٬ باز کوچه ها در انتظار يک نسيم روح بخش سينه را گشوده اند ٬ باز هم غبار را زدوده اند٬ تا هميشه عاشق تو بوده اند .
اى کبوتر دلم هوايى محبتت ! ریزه خوار دانه های گندم ولایتت ! سائل عنایتت ! در سرای انتظارِ روزگار ٬ سينه بی قرار , آشناى نعمت غم است، غرق ماتم است، گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است، از درون سينه ام که درهم است، ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نيازمند مرهم است. صبحگاه جمعه ها آفتاب ياد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. روز را به شوق ديدنت شروع مى کند! عشقهاى پاک در ميان خنده ها وگريه هاى عاشقان، پيش عصمت الهى ات خضوع مى کند.
اى تو معنى اميد و آرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! اى بهانه اى براى زيستن! گریستن٬ وقت آمدن رسیده است٬ اشتياق همچو سبزه هر طرف دميده است. هرکه عشق را دمی چشیده است٬ دیده است. اینکه جمکران هنوز روبراست٬ جلوه اى از انتظار و شوق ماست٬ اى اميد آخرين، بهار آفرين، ما در انتظار مقدم توييم شاهزاده ی زمین! سايه ات بلند باد، نام و يادت از سراى عاشقان بيقرار کم مباد، قامت بلند شوق ، جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.
اللهم عجل لولیک الفرج
